_

_

یک بغل گل یاس تقدیم به تو....

فریبا جان تولدت مبارک

  سر راه که می آیی کمی ابرها را با دست کنار بزن  ، با سر انگشتانت به نرمی .
سر راه که می آیی مشتی ستاره بچین ، از همان هایی که دم دست ترند .
سر راه که می آیی یک کف دست آفتاب هم با خودت بیاور .
سر راه که می آیی عطر محبوبه شب بیاور به قدر یک دم و به اندازه یک بازدم هم بوی یاس و رازقی .
سر راه که می آیی مرا صدا بزن . دستت پر است با این همه ره آورد . من به پیشوازت می آیم .
بیا در غروب یک روز بهاری . دراردیبهشت ماه . وقتی که هوای خانه پرازبوی رازقی وشب بو و یاس است.
بیا مثل نسیم که پیش از آنکه فکر کنی روی پوستت می نشیند .
بیا مثل رگبار بهاری که تا چشم بر هم بزنی لایه ای از شبنم بر پوستت می نشاند .

امروز جمعه 6/2/87 روز تولد خواهر فرهیخته ی ما فریبا خانم فوقانی هستش(نویسنده ی وبلاگی به اسم نوشته های من)

برو بچه های ستاد برنامه هایی برای سورپرایز کردن ایشون داشتن اما ...........دوست عزیزی به اسم آقا پیمان که نویسنده وبلاگ ت مثل تنهایی ((لینک ایشون رو میتونین قاطی بقیه لینکها پیدا کنین))هستند پیش دستی کرده و یه مطلبی رو روز چهارشنبه (دوروز قبل از روز تولد)بعنوان هدیه روز تولد ایشون بهشون تقدیم کردن، از طرفی با اتفاقی که برای یکی دیگه از دوستانمون در ستاد افتاد برنامه هامون یه کم بهم ریخت و این شد که فقط تونستیم همین متن کوتاه رو برای ایشون بنویسیم.

در انتها ضمن گفتن تبریک به مناسبت روز تولد این عزیز امیدواریم که همیشه در پناه خدا و در کنار خانواده ی گرامیشون موفق و شاد باشن.

انشا الله که در سالهای آینده با دستی پرتر به جشن تولدشون بریم((البته اگه بازهم آقا پیمان پیش دستی نکنن)).

(( مسعود و رضا ،امید و کیا ))