_

_

بهجت عارفان جاودانه شد

 

 

 

 

 

...اگر سلاطین عالم می دانستند که انسان در حال عبادت چه لذتهایی می برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادی نمی رفتند... (آیت الله بهجت)

و امروز نه سلاطین دنیا که تمام عالم در حسرت پروازش بسوی دوست در زاری و فغان است.وااسفا که بود و بدرستی قدر این گوهر ناب را ندانستیم.او که خود  فارغ از شعارها و سیاست زدگی ها در کنج عارفانه خود به راز و نیاز با خدای خود می پرداخت و بدور از ناپاکی ها و شعارزدگی ها به سلوک عارفانه خود ادامه می داد تاب و تحمل دوری از یار را نداشت.شاید زمان بگذرد تا بفهمیم چه کسی را از دست دادیم.

 

 

 

تولد 

محمود در آتش بیماری می سوخت. در آن سالهای دور، وبا یک بیماری لاعلاج شناخته می شد و اکنون این جوان 16ساله علی رغم قدرت بدنی ، در آتش آن مرض می سوخت و روز به روز حالش بدتر می شد به حدی که اطرافیان به زنده ماندن او امید نداشتند.
در اوج بیماری و ضعف ، یک روز ندایی به گوشش رسید: با او کاری نداشته باشید زیرا او پدر محمدتقی است. در این حال به خوابی عمیق فرو رفت و پس از مدتی برخاست و حالش رو به بهبودی گذاشت و بزودی کاملا شفا یافت.
سالها گذشت و او آن ندا را از یاد برد و کم کم به فکر ازدواج افتاد. با تولد نخستین فرزند، او را به یاد پدر، مهدی نامید.
فرزند دوم دختر بود و سومی محمد حسین خوانده شد. وقتی فرزند چهارم به دنیا آمد، به یاد آن ندا افتاد و او را محمدتقی نام نهاد ولی اجل به آن طفل مهلت نداد و او در حوض خانه افتاد و از دنیا رفت تا سرانجام در سال 1334 ق. (91 سال پیش) پنجمین فرزندش متولد شد و او هم محمد تقی نام گرفت.
اکنون دیگر کربلایی محمود به دلیل تدین و تقوای فوق العاده اش از معتمدان شهر فومن بود و ضمن اشتغال به کسب و کار، رفع مشکلات و حوائج مردم را نیز وجهه همت خویش قرار داده و در آن ایام که دفترخانه های اسناد رسمی و ازدواج وجود نداشت او جزو معدود کسانی بود که در هر شهر اسناد مهم و قباله ها با تایید او اعتبار می یافت.
کربلایی محمود سخت شیفته اهل بیت بود و از ذوقی سرشار هم بهره داشت و درمدح اهل بیت و بویژه سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مرثیه های سوزناکی می سرود که هنوز هم پس از دهها سال ورد زبان مداحان و مردم فومن است.
محمدتقی تحت سرپرستی و تربیت چنین پدری نشو و نما یافت. او تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه ای در فومن به پایان برد و سپس به تحصیل علوم دینی پرداخت و پس از طی دوران مقدماتی در سال 1348 قمری (77سال پیش) قبل از تاسیس حوزه علمیه قم ، هنگامی که نوجوانی 14ساله بود به عراق رفت و در کربلا رحل اقامت افکند و در طول اقامت 4 ساله در آن شهر، در کنار تهذیب نفس ، تحصیل علوم دینی را در جلسات درس استادان بزرگ آن سامان ادامه داد.
جدیت او در تحصیل به حدی بود که : «روزی هنگام تدریس کفایه توسط یکی از شاگردان آخوند خراسانی ، بهجت به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض کرد؛ ولی با توجه به این که از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سن و سال تر بود، در جلسه بعدی ، پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار گرفت ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد شد و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان گردید و خطاب به آنان گفت : با آقای بهجت کاری نداشته باشید.
همه ساکت شدند، آن گاه استاد ادامه داد: دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می کردم ، متوجه شدم حق با ایشان است و پس از این سخن از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید کرد».
مرحوم علامه محمدتقی جعفری نیز پیرامون جدیت ایشان می گوید: آن هنگام که در خدمت آقاشیخ کاظم شیرازی مکاسب می خواندیم ، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می نمودند.
خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می کردند، آقاشیخ کاظم با تمام قوا متوجه می شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می کرد و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز می گوید: ایشان با اظهارنظرهای دقیق و اشکالات مهم ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلس درس از حالت درس خارج شده بود.
آن ایرادها برای ما هم مفید بود، ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه می دادند، معلوم می شد اگر بالاتر از دیگران نباشند، بی شک کمتر از آنها نیستند.

 

در نجف
محمدتقی پس از 4سال اقامت در کربلا سال 1352قمری به نجف اشرف رفت و تحصیلات خویش را تا سطوح عالی نزد استادان برجسته ای همچون آیات عظام سیدابوالحسن اصفهانی ، آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی ادامه داد و بالاخره به محضر گرانقدر و پرمحتوای آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی وارد شد و به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت و با عنایت پروردگار و به مدد استعداد درخشان خویش از نظریات عمیق و دقیق آن حجت والای حق بسیار بهره گرفت.
از بعضی علمای نجف نقل است آقای بهجت در درس ایشان به اظهارنظرهای دقیق شناخته شده بود.

بازگشت به ایران
بهجت در سال 1363قمری مطابق با 1324شمسی در 29سالگی به ایران مراجعت کرد و چند ماهی در وطن خود (فومن) اقامت گزید و زمانی که آماده بازگشت به نجف بود؛ به قصد زیارت حرم حضرت معصومه س و اطلاع یافتن از وضعیت حوزه به قم رفت و در طول چند ماهی که در آن شهر بود، خبر درگذشت استادان بزرگ نجف را یکی پس از دیگری شنید؛ لذا تصمیم گرفت در قم اقامت گزیند.
در قم به درس آیت الله حجت کوه کمره ای رفت و در آنجا نیز درخشید و سپس در کنار بزرگانی همچون امام خمینی و آیت الله گلپایگانی در درس مرحوم بروجردی شرکت کرد و بزودی در زمره شاگردان برجسته درس ایشان قرار گرفت. 


تدریس و تالیف
آقای بهجت در همان ایام که در نجف بود، در کنار درس خواندن به تدریس هم می پرداخت و این روال را در قم نیز ادامه داد و اکنون قریب به نیم قرن است که به تدریس دروس عالی حوزه اشتغال دارد و غالبا در منزل خود جلسات درس را برگزار می کند و از همین روی دارای تالیفات متعددی در فقه و اصول است که بعضی از آثار ایشان به این شرح است:
1-رساله توضیح المسائل (فارسی و عربی).
2-مناسک حج.
3-وسیله النجاه.
4-جامع المسائل.
5-جلد اول از کتاب صلوه.
6-جلد اول از دوره اصول.
7-تعلیقه برمناسک شیح انصاری.
8-حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری.
9-دوره طهارت

همچنین ایشان در تالیف سفینه البحار با مرحوم حاج شیخ عباس قمی همکاری داشته اند و قسمت زیادی از سفینه البحار مخطوط به خط ایشان نوشته شده است.
حجت الاسلام قدس که سالها در درس ایشان حضور داشته می گوید: روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروع درس حدود 10 دقیقه موعظه می کرد ولی نه به عنوان موعظه ، بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته.
آیت الله مصباح یزدی که از شاگردان بارز و قدیمی آیت الله بهجت به شمار می رود نیز در این باره می گوید: آیت الله بهجت گاهی داستانی یا حدیثی را نقل می کردند که برای ما تعجب آور بود.
ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می کنند؟ از جمله مطلبی که ایشان در تذکرات پیش از درس اصرار می کردند، امامت امیرالمومنین بود.
ما ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب ، پیرامون یک چیزهایی که بیشتر حاجت ماست (در امور اخلاقی و معنوی ) مطالبی را نمی گویند. اما بعد از این که به 50 60 سالگی رسیدیم ، در بسیاری از مباحث دیدیم آن نکته هایی که ایشان 40 سال پیش... می فرمودند به دردمان می خورد.
گویا ایشان آن روز می دید که بناست در آینده مسائلی مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد... حتی از نکته هایی که ایشان 40 سال پیش بیان می کردند، امروز بنده در نوشته هایم... استفاده کرده ام.

 

شکوفایی معنوی 

بهجت جوان در دورانی وارد نجف اشرف شد که افراد مقید به جهات عبادی و معنوی در آن عصر زیاد بودند. ایشان خود در این باره می گوید: در آن زمان شخصی در صدد برآمده بود ببیند چه کسانی سحرماه مبارک رمضان در قنوت نماز وترشان دعای ابوحمزه ثمالی می خوانند؟
آن طور که خاطرم هست ، اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیه السلام انجام بدهند، شمرده بود و بیش از 70 نفر شده بودند... متاسفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده می کنیم... تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تاسف است.

دغدغه های جوانی
در چنین محیطی این جوان نیز دلمشغولی هایی داشت که او را از همگنان خود ممتاز می ساخت. محمدتقی پیش از دوران بلوغ در کربلا برای تهذیب نفس در جستجوی یک استاد و مربی اخلاق برآمد و به حضور آیت الله سید علی قاضی در نجف اشرف واقف شد.
او پس از عزیمت به نجف بماند از استاد برجسته خویش مرحوم آیت الله کمپانی استفاده های فراوانی برد و این استاد بزرگ در شکل گرفتن شخصیت معنوی وی تاثیر شایانی داشت.
بهجت در ادامه سیر و سلوک معنوی خویش به محضر آیت حق و عارف نامی و نادره دهر حضرت آیت الله سیدعلی قاضی بار یافت و مورد عنایت ویژه آن مرد بزرگ قرار گرفت و در سنین جوانی چنان مراحل کمال اخلاقی و عرفانی را سپری کرد که غبطه دیگران را برانگیخت.
مرحوم علامه تهرانی در بخش اول کتاب انوارالملکوت می گوید: شیخ بهجت در زمان مرحوم قاضی واجد حالات و مکاشفات غیبی و الهی و حائز بالاترین حد از مراتب مراقبت و سلوک و مکاشفه بود.
مرحوم تهرانی برخی کرامات او را به نقل از شیخ عباس قوچانی (وصی و جانشین اخلاقی مرحوم قاضی) نقل می کند که ذکر آن در این وجیزه نمی گنجد. بتدریج چنان صیت بهجت بلند شد که آقایان علما در سفر به کربلا همه به او که یک روحانی جوان بود اقتدا می کردند.

 

اخلاق عملی 

از ویژگی های آیت الله بهجت که ایشان را ممتاز می کند الگوی رفتاری اوست که با کمتر سخن گفتن و تکیه بیشتر بر عمل و با الهام از رفتار معصومان سعی می کند هر فرد غافلی را به خدا متوجه سازد.
در زیر برخی از این خصوصیات برجسته را با ذکر مثالهایی برمی شماریم:

تقوا و خودسازی: چنان که گفته شد، او در نوجوانی به میدان خودسازی و تهذیب نفس وارد شد و در این راه چنان جدیتی داشت که گویی کاری غیر از آن ندارد.
یکی از بزرگان پیرامون خداترسی و پرهیزگاری معظم له می گوید: ایشان را نمی شود گفت آدم باتقوایی است ، بلکه ایشان عین تقوا و مجسمه تقواست.

یکی از شاگردان ایشان می گوید: آیت الله بهجت منزلی جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده و بعد تغییر منزل داده و در اوایل خیابان چهار مردان فعلی خانه ای اجاره کرده بودند که ظاهرا دو اتاق بیشتر نداشت و در وسط اتاقی که ما خدمت ایشان می رسیدیم.
پرده ای کشیده و پشتش خانواده شان زندگی می کردند و ما این طرف پرده می نشستیم و از حضور ایشان بهره مند می شدیم.زندگی بسیار ساده و دور از هرگونه تکلف و توام با یک عالم نورانیت و معنویت.

عبادت: ارتباط محکم با خدا، ذکرهای مداوم ، ادای نوافل و شب زنده داری های کم نظیر ایشان بسیار درس آموز است.
نماز جماعت ایشان ، با معنویت ترین نمازهای ایران است گاه صدای گریه آیت الله بهجت با ناله مامومان همراه می شود و چشمها به اشک می نشیند و به همین دلیل غالبا در این مسجد جا برای نمازگزاران تنگ می شود و جمع زیادی که از راههای دور و نزدیک به امید کسب فیض از این نماز آمده اند، مجبور به ترک مسجد می شوند.
این نماز همواره مورد عنایت اولیای خدا قرار داشته و مثلا علامه طباطبایی در آن شرکت می جسته و آیت الله بهاءالدینی نیز عنایت خاصی به نماز جماعت ایشان داشته اند.
آیت الله شیخ جواد کربلایی درباره نماز و عبادات ایشان می گوید: آیت الله بهجت در نماز شب و گریه های نیمه شب مخصوصا شبهای جمعه کوشا بودند.

زیارت و توسل:
ایشان به زیارت و توسل مداومت و اصرار دارند و حتی در این سن و سال هر روز با نهایت خضوع و ادب به محضر مقدس حضرت معصومه شرفیاب می شوند و با احترام و خشوع مقابل ضریح مطهر می ایستند و بعد زیارت عاشورا می خوانند.
تواضع و فروتنی از دیگر ویژگی های برجسته ایشان است. به رغم این که او از برجستگان حوزه به شمار می رود نه تنها تا زمانی که افراد مسن تر از ایشان حضور داشتند، بلکه تا هنگامی که همدوره های معظم له نیز در قید حیات بودند هیچ گاه اجازه انتشار رساله توضیح المسائل خود را نمی داد و اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمی دهد رساله را از وجوه شرعیه به چاپ برسانند.
همچنین در مجالسی که از طرف ایشان برگزار می شود، به سخنرانان توصیه می کنند که حتی از ذکر نام ایشان هم خودداری کنند و این اوج فروتنی و هوی ستیزی این مرجع بزرگ است.
جلوه ای دیگر از ادب و فروتنی ایشان زمانی بود که روزنامه جام جم از دفتر معظم له استجازه کرد تا فرازهایی از بیانات اخلاقی ایشان را به شکل مسلسل در روزنامه درج کند.
فرزند ایشان حجت الاسلام والمسلمین آقای شیخ علی بهجت در پاسخ ضمن بیان شرایطی چاپ آن سلسله را بلااشکال دانستند.
از جمله این که آن سلسله مطالب فقط به بیانات حضرت آیت الله بهجت اختصاص نداشته باشد بلکه در کنار نقل مطلوب از دیگر بزرگان علم و عمل باشد.
بخشی از پاسخ مزبور از این قرار است:

باسمه تعالی نقل موارد اشاره شده در کتاب به شرط... عدم ذکر مطالب به صورت سلسله وار در هر روز بلکه ذکر آن در کنار نقل از دیگر بزرگان علم و عمل... بلامانع است.

مقامات معنوی: او در سیر و سلوک دهها سال سابقه دارد و پیشتر گفتیم که از شاگردان عارف بزرگ حضرت آیت الله سیدعلی قاضی بود و در سالهای جوانی مراحل عرفان را سپری و در همان دوران به مقاماتی رسید و مورد عنایت خاص آقای قاضی قرار داشت تا آنجا که آقا ضیاءالدین آملی فرزند آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان برای حضار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقای میرزا علی قاضی در نماز به ایشان اقتدا نمودند.
حکیم تیز بین آیت الله مصباح یزدی نیز در این زمینه می گوید: به نظر می رسد ایشان از نظر مراتب عرفانی و کمالات معنوی در مقامی هستند که غالبا عوالمی از غیب را شاهدند و چه بسا در آن ، حقایقی از جمله حقیقت بعضی افراد را آشکارا (با دیده دل) مشاهده می کنند اما چون نمی خواهند افراد را این چنین ببینند، غالبا ذکر یا ستار را تکرار می کنند و از خداوند می خواهند آنچه را می بینند، برایشان پنهان سازد. 


گوشه ای از کرامات معنوی آیت الله بهجت (ره): 


جلوه هایی از مقامات معنوی ایشان را با هم مرور می کنیم:

یکی از دوستان می گفت: خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان می خواستم به مسافرت بروم ، برای خداحافظی و التماس دعا خدمت آقای بهجت رسیدم.
ایشان مرا دعا کرده و فرمودند در این ماه خدا به شما پسری عطا خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذارید در حالی که علی الظاهر ایشان از حامله بودن همسر من هیچ اطلاعی نداشتند و طبعا راهی برای تشخیص جنسیت فرزند و تاریخ تولد او نداشتند.
اتفاق در شب نیمه رمضان (مصادف با شب تولد امام حسن علیه السلام) فرزند من به دنیا آمد و نامش را محمد حسن گذاشتیم. این امر که آن طفل در شب تولد امام حسن علیه السلام به دنیا آمده و آیت الله نیز او را محمدحسن نامیده اند نشان می دهد ایشان از زمان تولد او نیز مطلع بوده اند در حالی که به طور طبیعی هیچ کس حتی پدر و مادر نیز از زمان دقیق تولد کودک اطلاعی ندارند.
یکی از نزدیکان آقا نقل می کند: یک بار به فومن رفته و خدمت آقای اریب از علمای شهر رسیدم او چند سکه به من داد و گفت یکی از اینها را به آیت الله بهجت بده. وقتی برگشتم ، آن را خدمت آقا دادم.
دوباره که می خواستم به فومن بروم آیت الله بهجت 1000تومان به من داد و گفت این را با یک واسطه به آقای اریب بدهید.
آن مقدار پول را بردم وبه وسیله یک بازاری به آقای اریب دادم و گفتم نگو چه کسی داده. من در مغازه او نشستم. پس از مدتی او برگشت و شگفت زده گفت: وقتی پول را دادم ، او اظهار داشت: قسمتی از خانه ما خراب شده و تعمیرکار 1000 تومان برای مرمت آن مطالبه کرده و من که چنین پولی نداشتم به او گفتم صبر کن و اینک این پول درست به اندازه مخارج تعمیر خانه است.
3-حجت الاسلام والمسلمین علم الهدی به نقل از یک طلبه می گوید: یک سال برای تبلیغ می خواستم گیلان بروم. مخارج خانواده را فراهم کردم ولی هزینه راه نداشتم و ناچار به زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها رفته و گلایه و درد دل کردم که ما در بست دراختیار شما اهل بیت هستیم و می خواهیم شریعت جدتان را تبلیغ کنیم ولی کرایه راه نداریم.
بعد از زیارت به نماز جماعت آقای بهجت رفتم ، پس از نماز هنگامی که ایشان می خواستند بروند، ناگهان به من که در صف دوم نشسته بودم اشاره کردند.
من تصور کردم با کسی دیگر کار دارند. دوباره اشاره کردند و فرمودند با تو هستم. بلند شدم و به حضور ایشان رسیدم. گفتند پشت سر من بیا، همراه ایشان رفتیم تا به منزل رسیدند. داخل شدند و بعد از زمان کوتاهی بازگشتند و 200 تومان (که آن زمان خیلی ارزش داشت) به من دادند.
پرسیدم چه کنم؟ فرمود مگر پول نخواستی؟ جریان یادم آمد. گفتم این پول زیاد است. فرمود نه ، چند نفر دیگر هم احتیاج دارند. آنها را هم تامین می کنی.
خداحافظی کردم و به تهران آمدم و در گاراژ ماشین های گیلان دیدم چند نفر از دوستان نیز می خواهند برای تبلیغ به گیلان بروند ولی پول ندارند. گفتم نگران نباشید، پول رسیده است.
اول رفتیم و ناهار را صرف کردیم و بعد سوار ماشین شدیم و به محض رسیدن به مقصد آن پول هم تمام شد.

حجت الاسلام شوشتری می گوید: شخصی خدمت آقای بهجت می رسد و می گوید آقا! من اکثر شبها برای نماز شب خواب می مانم چه کنم؟ دعایی بفرمایید.
آقا می پرسند: چه ساعتی دوست داری بیدار شوی؟ می گوید ساعت 3 نصف شب. آقای بهجت می گوید برو! ان شاءالله بیدار می شوی. و آن شخص به من گفت اینک چندین سال از آن جریان می گذرد از آن به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار می شوم ، هرچند یک ساعت قبل خوابیده باشم و هیچ گاه نماز شبم ترک نشده است و این از کرامات آیت الله بهجت است.

اهتمام ویژه به رعایت امور شرعی: شاید مهمترین ویژگی آقای بهجت همانا عنایت خاص او به رعایت آداب شرعی باشد. در این زمینه آیت الله مصباح خاطره ای جالب دارد:
نکته ای را نقل می کنم تا کسانی که مایلند از دستورات شرع پیروی کنند بدانند انسان تا کجاها باید آداب شرعی را رعایت کند.
آیت الله در شمال ، ملک مختصری از پدرشان به ارث برده بودند که محصول برنج داشت و لااقل بخشی از مصارف خانه ایشان از آن تامین می شد، ولی وقتی برنج را می آوردند، ایشان مقید بودند مقداری ولو چند کیلو از آن را به همسایگان و دوستان اهدا کنند.
در جریان مبارزات قبل از انقلاب ، بنده مدتی در قم حضور نداشتم و به مسافرت رفته بودم. حتی نزدیکان ما هم درست اطلاع نداشتند که من کجا هستم. در این مدت ایشان یکدفعه ، کیسه ای برنج و بار دوم مبلغی پول به منزل ما فرستاده بودند.
نکته اینجاست که مبلغ پول را به وسیله آقازاده خود، علی آقا و خانم خودشان به خانه ما آورده بودند. آقازاده شان سرکوچه ایستاده و خانم ایشان آن را در منزل ، به خانواده داده بودند.
وقتی به قم برگشتم و این جریان را شنیدم مدتی متحیر بودم که این چه سری بود که خانم ایشان به منزل ما تشریف بیاورند و این مبلغ را بدهند.
پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که یکی از آداب شرعی این است که اگر زنی شوهرش در سفر است ، مرد نامحرم به در خانه اش نرود و اگر کاری هست به وسیله خانمی انجام بگیرد.
این قدر ظرافت ها و ریزه کاری ها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولیای خدا وجود دارد که فهمیدن آن ، خود یک علم می خواهد.  

. آیت‌الله حاج شیخ عباس‌ هاتف قوچانی می‌فرمایند:آیت‌الله بهجت بسیار به مسجد می‌رفتند و شب‌ها تا صبح به تنهایی بیتوته می‌کردند. یک شب که بسیار تاریک بود و چراغی هم در مسجد روشن نبود، ایشان در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا می‌کنند. بناچار باید از مسجد بیرون می‌رفتند و در محل وضوخانه که بیرون مسجد و در سمت شرقی آن است، وضو می‌گرفتند. ناگهان در اثر عبور این مسافت در شب و تنهایی، مختصر احساس ترسی در ایشان پیدا می‌شود و به مجرّد این ترس، یکباره نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار می‌شود و همراه ایشان حرکت می‌کند و ایشان با آن نور بیرون رفته و وضو می‌گیرند و سپس به جای خود برمی‌گردند و در همه این احوال، آن نور در برابرشان حرکت می‌کرده تا اینکه به محل خود می‌رسند و آن نور از بین می‌رود. 

برای خانواده ای حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش دزدیده بودند، و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسی بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلی نگران شده بودند و جاهایی را که احتمال می دادند جستجو کرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خیلی دستپاچه می شوند، یکی از دوستان ما که همسایه آنان بود می گوید: من هیچ چاره ای ندیدم، گفتم: می روم خدمت آقای بهجت عرض می کنم ببینم ایشان چه می گویند. با شتاب فراوان و ناراحتی آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تأملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند:
« بروید حرم، شاید آمده باشد حرم! »
ایشان بر می گردد و مطمئن می شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع می دهد و آنها میآیند و در بالا سر حضرت معصومه علیها السلام عروس را پیدا می کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمی دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند. »
. شخصی از برخی شبهات اعتقادی در رنج بوده، از شهرش به سوی قم حرکت می‌‌کند و در آنجا مأوی می‌گیرد. شبی آیت‌الله بهجت را در خواب می‌بیند و ایشان پاسخ شبهات ایشان را می‌دهند. آن شخص از خواب برمی‌خیزد و در صادقه بودن رؤیا، خلجانی در قلبش پدید می‌آید؛ بنابراین، روز جمعه برای مطرح کردن آن شبهات به محضر پرفیض آیت‌الله بهجت می‌روند. ایشان نقل می‌کنند که به محض اینکه آمدم موضوع را مطرح کنم، ایشان فرمودند: جواب همانهایی بود که در خواب به تو گفتم. تردید مکن. 

آیت‌الله نجفی ـ حفظه الله ـ می‌فرمود، آقای بهجت به قدری در مسائل عرفانی و قدرت‌های روحی و معنوی خود راز نگهدار بود که تلاش می‌کرد، این امور را حتی از استادش آقای قاضی که هیچ چیز بر او مخفی نبود! مخفی نگاه دارد. از جمله یک روز کسی را به نزد آقای قاضی فرستاد تا از او پاسخ مسأله‌ای را که در سیر روحی و معنوی‌اش برای وی پیش آمده بود، برایش بیاورد.

پرسش آقای بهجت از آقای قاضی این بود: حضرت آقا تکلیف کسی که در مقام تجرید روح او مدتی از بدن تخلیه و در محضر حضرت ... قرار می‌گیرد، چیست و در این صورت تکلیف نماز‌های نخوانده او چگونه خواهد بود؟ آیا چون فقط جسم او در حجره و اتاقش افتاده و حکم مرده دارد، تکلیف شرعی از او ساقط است یا باید پس از بازگشت روح به جسم نمازهای فوت شده‌اش را قضا کند؟

 آقای نجفی می‌فرمود: وقتی آن فرد این پرسش را از آقای قاضی پرسید، آقای قاضی با فراست خاص و هوش سرشاری که داشت، فورا متوجه شد، این سؤال به آن فرد سؤال کننده ارتباطی ندارد و وی تنها رابط طرح آن مسأله است، بنابراین، ابروانش را در هم کشید و با لحن معناداری گفت: چقدر این آقای شیخ محمد تقی کتوم (مخفی کار) است خودش را می‌گوید به او بگویید تکلیفی ندارد! در این خاطره از قدرت روحی آقای قاضی و سیر معنوی دست پرورده وی مرحوم آقای بهجت دریایی معنا هست که در این نوشتار، امکان پرداختن و شکافتن آنها نیست.

مردی که امام عظیم‌الشأن که خود در مدارج عرفانی از قلّه نشینان بود، درباره او به فرزند شهیدشان حاج آقا مصطفی(ره) فرموده بودند:ایشان دارای موت اختیاری هستند؛ یعنی قدرت این را دارند که هر گاه بخواهند روح را از بدن جدا کنند و به اصطلاح خلع کنند و باز بازگردند و تازه این شهادت‌ها بر کرامات و مدارج عرفانی او در سنین جوانی و میانسالی او بیان شده است و خدا می‌داند که این مرد کم نظیر در سنین کهولت و پس از عمری تلاش بی‌وقفه و حرکت شتابان به سمت قله‌های عرفان اصیل اسلامی و زهد و پارسایی به چه مقاماتی دست یافته بود!

 او که حتّی لحظه‌ای از عمر شریفش را نه به بطالت که حتی به تفریح هم نگذراند. یکی از بستگان ایشان نقل می‌کنند که یکی از ارادتمندان ایشان، بارها از آقا خواهش می‌کردند که به باغ ایشان سری بزنند. سرانجام پس از مدت‌ها معظم له پذیرفتند. به محض ورود به باغ ایشان نگاهی به آسمان کردند. خدمت ایشان گفتیم: دنبال چه می‌گردید؟ فرمودند: دنبال جایی هستم که سایه باشد. زیر درختی عبای خود را انداختند و مشغول مطالعه و خواندن زیارت عاشورا و... شدند و تا آخر هر چه صاحب باغ میوه‌های گوناگون خدمت ایشان آوردند، لب نزدند و فرمودند: اینها را بدهید به اهلش و حتی یک دانه انگور هم نخوردند. 

 مرجعیت 

با این که آیت الله بهجت فقیهی سرشناس با بیش از 30سال سابقه تدریس در عالی ترین سطوح حوزه بودند همواره از پذیرش مرجعیت سرباز می زدند.
یکی از مرتبطان ایشان در این زمینه می گوید: ایشان قبل از درگذشت آیت الله اراکی مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان دارد، پس پیغام دادند که راضی نیستم از بنده اسمی برده شود.
بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسم خود فرمودند: فتواهای مرا در اختیار کسی قرار ندهید.
از ایشان توضیح خواسته شد. گفتند: صبر کنید همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند، آن وقت فتاوی را منتشر کنید. 

 



 یازده دستور ماندگار از آیت‌الله بهجت (ره)  

درسهایی از آیت الله بهجت

 

 


  درج نظر خصوصی