_

_

انا اعطیناک الکوثر

تقدیم به ساحت مقدس حضرت فاطمه زهرا (س) و تمامی مادران بهشتی ایران زمین

 

 

جهان آفرینش را شکوهى دیگر است امشب
زمین و آسمان از هر شبى زیباتر است امشب
فلک آراسته بزمى ز ماه و زهره و پروین
عطارد باده گردان، مشترى، را مشگر است امشب
زمین گلشن، فلک روشن بشر شادان ملک خندان
فضا خرم هوا دلکش صبا جان پرور است امشب
بگوش دل شنو آواى مرغ شب که مى ‏گوید
شب میلاد زهرا دختر پیغمبر است امشب
چه زهرا عصمت پاک خدا ناموس پیغمبر
چه زهرا کز فروغش ملک هستى انور است امشب
خدا تبریک مى‏ گوید ملک تسبیح مى‏ خواند
که ختم الامرسلین را دخترى مه پیکر است امشب
چه دختر بضعه خاتم چه دختر مفخر آدم
که میلادش بشر را سوى رحمن رهبر است امشب
از این مهر جهان ‏آرا که تابید از سپهر دین
دل هر ذره‏ اى تابان همچو خاور است امشب
ببار اى بر رحمت رحمتت را بر گنه‏کاران
که رحم رحمةللعالمین را در بر است امشب
مؤید گر سیه شد از گنه طومار  اعمالت
ثناى فاطمه روشنگر این دفتر است امشب
 سیدرضا مؤید

 


 

 

مسافرت فرشته

دریا غریق مرحمت بی کران تو

هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو

خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک

آنجا که صبح می گذرد کاروان تو

صدها فرشته بال نهادند بر زمین

تا دامن خدیجه شود میزبان تو

بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند

حوا و مریم اند پرستار جان تو

بر قلبهای خسته ما هم نزول کن

ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو

یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم

 تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بی حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت

در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت

از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

در شکر روز ه ا ی که در سه افطار با تو بود

دستت برای خواهش سائل جواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند

از بسکه از بساط جهان اجتناب داشت

با عطر یازده سحر این باغ آشنا ست

هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت

بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است

آن شاعری که طبع روان همچو آب داشت

((چون صبح زندگانی روشندلان دمی است

آن هم دمی که با عث احیای عالمی است ))

ای جلوه شکوه و جلال پیمبری

تو حجت همیشه به آل پیمبری

قد راست کرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ی تو نهال پیمبری

آنجا که بحث کیفیت عرش می شود

جز سینه ی تو نیست مثال پیمبری

مرهم به زخم های احد بیشتر بنه

تو با خبر همیشه ز حال پیمبری

کمتر به سینه جای بده بوسه ی نبی

جاری شده است اشک زلال پیمبری

این لحظه های اخر از احمد جدا مباش

اسوده نیست بی تو خیال پیمبری

قدری صبور باش بهشت دل نبی

تو زود می رسی به وصال پیمبری

چون تو تمام آینه خلق احمدی

هر روز روز تو ست به سال پیمبری

ایام شادمانی و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

در مصحف خدای تعالی نوشته بود

این نور با طهور ولایت سر شته بود

پیش از شروع خلقت این خاک و آسمان

این دانه را به مزرعه عرش کشته بود

از بسکه بود دست توسل به سمت تو

هر گوشه ای ز چادر تو رشته رشته بود

چندی به التماس زمین کرده ای نزول

این آخرین مسافرت یک فرشته بود

عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت

حب تو در صحیفه مومن نوشته بود

ما را ببخش مدح تو کوثر نداشتیم

ما غیر چند واژه ابتر نداشتیم

هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آنجا که پای کفو علی هست در میان

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از اینکه آب مهریه ات بود روشن است

هر خانه ای که خانه رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت بپا کنی

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

با اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

 یا رب دعای کیست اجابت نمی شود

آخر مدینه راز پس پرده داشته است

آخر مدینه یار سفر کرده داشته است

لطف مدام حضرت یاسین به دست توست

آری دعا به دست تو آمین به دست توست

آنجا که سینه در تب اندوه سوخته است

 آرامش دوباره وتسکین به دست توست

پیر خمین جلوه ی فرزندی ی تو داشت

 یعنی که عزت و شرف دین به دست توست

آنجا که ابر فتنه گری سایه گسترد

نابودی تمام شیاطین به دست توست

اسلام با دعای تو پیروز می شود

آری کلید فتح فلسطین به دست توست

این انقلاب جلوه ای از کوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

سروده جواد محمد زمانی

***

شعر ولادت حضرت زهرا(س)

 

ای بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)

لیله قدر محمد (ص) فاطمه(س)

ای سه شب بی قوت واز قوت تو سیر

هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد

هل اتی بی نان تو نازل نشد

مدح تو کی با سخن کامل شود

وحی باید بر قلم نازل شود

ای که در تصویر انسان زیستی

 کیستی تو کیستی تو کیستی

از شب میلاد تاآخر نفس

 مصطفی (ص)یک دست را بوسید و بس

آن هم ای دست خدا دست تو بود

ای برآن لبها و دست تو درود

عقل کل از کل هستی شد جدا

تا چهل شب کرد خلوت با خدا

 این چهل شب در  سرش شور تو بود

 بهر استقبال از نور تو بود

ای که از سر تا به پا پیغمبری

بلکه هم پیغمبری هم حیدری

تو رسول الله (ص) شویت بوالحسن (ع)

هر سه یک جانید با هم در سه تن

بس تویی ای عرش حق را قا ئمه

هم محمد (ص) هم علی (ع) هم فاطمه (س)

باید اینجا لب فرو بست از بیان

روز محشر قدر تو گردد عیان

صحنه محشر همه پا بست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قیامت هست ماست

ریشه های چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه (س) است

نقش پیشانی ما یا فاطمه (س) است

از کرامت بر جبین ما همه

ثبت کن هذا محب الفاطمه (س)

 

 

روزگار کودکی یادش به خیر


روزگار خاطراتی  ماندگار


روزگاری بس عجیب و نازنین


روزگاری همچو بودن در خیال


یاد دارم مادرم را خوبِ خوب


عاشقش بودم بسی پروانه وار


عاشقش هستم بسی پروانه وار


مادرم آموزگاری زبده بود و نخبگان بسیار داشت .


در میان کِشته های قلبشان ، تخم دانش میکاشت.


در نگاهش مهربانی ، عاشقی ، فرزانگی


 موج میزد تا به اوج


در دلش اما نشان خستگی ، آزردگی...


سالها تنها و دور از شهر خویش


دست در دست و کنار یار خویش


در کنار کودکانش با امید


روزها پر میشد از افکار خویش


خواهرم تنها رفیق کودکی


همسفر در بازی و در زندگی


همسفر در خنده ها و گریه ها


همسفر در جنگها و غـُصه ها

 


یک دو سالی سن او از سن من افزونه بود

 

هیکلش اما نحیف و کوچک و گلگونه بود


کودکی بودم لجوج و تـُقص و شر


وقت دعوا میزدم او را ز قدرت ، با تشر


خواهرم امافقط،


 قـُر میزد و گریان و نالان سوی مادر میشتافت


مادرم هم جانبش را میگرفت


روزی ، آخر کفر او بسیار شد


تا که فهمیدم ، فرارم کار شد


گفت : " نفرینت کنم ای بی حیا


میکنم عصری گلایه با پدر ، آنگه بیا."


خوب یادم هست ، فردا در کلاس


بحث داغی و مهمی روی داد


بحث بر زهرا(س) شد و بر عزّتش


بر نکویی ، بر نجابت ، حرمتش


من ندانستم که منظور معلم باب چیست!!!


آخرش گفت ای عزیز دل به گوش


روز دیگر هست روزی پر خروش


روز مادر، روز زن ، روزی بزرگ


پس برای شادی مادر بکوش

 


گفتمش:‌"آخر چگونه ؟"


مکث کرد؛


ناگهان فکری ز ذهنش سبز کرد


گفت :‌" هر کس کاغذی از دفترش بیرون کند


            جمله ای زیبا و پر احساس و داغ


            حک کند در آن برای مادرش؛


            نامه ها را با گل و پروانه ای زیبا کنید


            در میان پاکتی پنهان کنید


            هدیهء مادر کنید و


            بعد از آنهم بوسه ای بر چهره اش پرپر کنید."


 


همه مشغول شدند ،


            دست من میلرزید.!


در دو چشمم اشک جاری بود و غم


من چرا با مادرم اینگونه کردم تا ، چرا؟


من چگونه روی در رویش شوم؟ آخر چرا ؟


نامه را آخر نوشتم


با دلی غمگین و نادم از گناه


در کنارش هم گلی ، پروانه ای


            محکمش در کیف خود دادم پناه


منتظر ماندم که مادر وقت ظهر


چون همیشه خسته از افکارِ کار


سر بروی بالشش بگذارد و خوابش بَرَد.


تا که چشمانش اسیر خواب شد،


نامهء من هم کنار بالشش همخواب شد.


در اتاق دیگری رفتم به خواب


با دلی نادم ، سراسر آب و تاب


عصر شد ،


                        خواب از سرم پرواز کرد


چشم من هم رو به دنیا باز کرد.


ناگهان دیدم که فردی در کنار بالش است.


بر خودم لرزیدم!


مادرم بود و نگاهی گرم و ناز


تا بجنبم ، دست او بر دور من پرواز کرد


بوسه اش هم صورتم را ناز کرد


اشک در چشمان او ره باز کرد.


گفت :‌" مهدی جان" ، دگر چیزی نگفت


اشک و لبخندش برایم جمله گفت.


خوب یادم هست ، از آن دَم به بعد


عاشق مادر شدم من تا ابد


دوستش میداشتم ،        


                                    پروانه وار و پر غرور


لیک ، هرگز رو نکردم بر زبانم از غرور


سالهایی بعد ، در وقت بلوغ


بازهم ، من مایهء نفرت شدم


خود بزرگی ، قلدری ، دیوانگی


باعث دلسردی مادر شدم


گاهگاهی ، با نگاهی گرم و پنهانی و پاک


خیره در چشمان مادر میشدم


            چون گلی از غصه پرپر میشدم.


ولی افسوس ، هزاران افسوس


که غرورم نگذاشت


            روی در روی دلش خیره شوم،


زار زنم ،


آه کشم ،


گویمش :‌"مادر دردانهء من ،


دوستت میدارم."


روزها ، ماه ها و سال ها میگذرد.


ولی اکنون ، بین ما ، ثانیه ها فاصله است.


من در این شهر،غریب ! من در اینجا تنها!


مادرم نیست کنارم ، پدرم هم حتی ...


خواهرم یا حامدم ، هیچکدام...


روز مادر شده باز


                        دل من پر زده باز


سوی مادر با عشق


                        سوی مادر به نیاز


کاش بودم به کنارش ،


آنگاه


با تمام حس و احساسی عجیب


بوسه ای بر روی ماهش میزدم.


روبرویش ، خیرهء او میشدم ،


میگفتمش : "دوستت میدارم


                        همهء روز خدا روز تو است


                        همه احساس دلم مال تو است


                        همهء فکردلم ، یاد تو است


مادرم ، نامت همیشه زنده باد


مادرم ، ایزد نگهدار تو باد


مادرم ، عشقت، امیدت، تا ابد پاینده باد ."

 


ولی افسوس که او اینجا نیست.


مینویسم نامه ام را همچو قبل


در کنارش هم گلی، پروانه ای


میفرستم سوی مادر با امید


بعد ، با قلبی تپنده ، پر ز مهر


در میان باغ سبز پادگان


مخفی از دیدار هر بیگانه ای


میسرایم : " مادرم ،‌من دوستت داشته ام؛


مادرم ، من دوستت خواهم داشت."

 

مهدی فرجی – تهران –

 

 

* این پست با کمال احترام تقدیم شد به تمامی شیرزنان ایران زمین و مادران بزرگوار-التماس دعا

ضمنا تا بهبودی کامل دوست عزیزمان مسعود جان مطلب جدیدی منتشر نخواهد شد.اصرار نکنید فایده ندارد.( اند رفاقت ستادی)

  درج نظر خصوصی

نظرات 12 + ارسال نظر
سبا سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 05:31 http://hermi.persianblog.ir

اول اول اول اول اول اول اول اول...

سبا سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 05:33 http://hermi.persianblog.ir

سلام دایی جون
ممنون که سر زدی
منم روز زن رو به همه تبریک می گم
دایی آپ کردم
منتظرتم
حتی اگر بمیرم پیروزم.سبا

فری سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 07:35 http://roozegarr.persianblog.ir

سلام امید خواهر
ببین تو رو خدا... این وروجک رو دست من بلند شده... اول صبحی میاد اول میشه... ممنون عزیز مهربون که بازم بیاد فری بودی
وقت داشتی خصوصیتم بخون

فرشیده سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 08:17

وای چهاردهم بگو که چه جشنی بگیرید

نیلوفر سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 10:47 http://http://nilufar-e-aashegh.blogfa.com

سلام داداشی امید دل مامانی صبحت بخیر و شادی
خدا سایه ی مردهای مثل تو با کلاس و با شخصیت که احساسات عشقولانه دارنو از سر خانماشون کم نکنه بقیه رو ولشونکن

نیلوفر سه‌شنبه 4 تیر 1387 ساعت 10:50 http://nilufar-e-aashegh.blogfa.com

تو چرا قسمت کامنت نگاریت شکلک نداره من اگه شکلک در نیارم میمیرم

غریبه چهارشنبه 5 تیر 1387 ساعت 01:42 http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام
منم به نوبه خودم این روز مبارک را به شما تبریک میگویم زیرا روزی فرخنده برای مسلمانان میباشد

و از اینکه به کلبه حقیرانه بنده سر زدید کمال تشکر را دارم

موفق باشید

فری چهارشنبه 5 تیر 1387 ساعت 07:25 http://roozegarr.persianblog.ir

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام امید خواهر
صبحت بخیر و شادی
چشم و دلت روشن که حال جنتلمنمون هم خوب شد... خدا رو شکر[گل]

فری پنج‌شنبه 6 تیر 1387 ساعت 07:43 http://roozegarr.persianblog.ir

آب زنید راه را هین که نگار می رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد

راه دهید یار را ، آن مه ده چهار را کز رخ نور بخش او نور نثار می رسد

چاک شده ست آسمان،غلغله ای ست در جهان
عنبر و مشک می دمد ،سنجق یار می رسد

رونق باغ می رسد، چشم و چراغ می رسد
غم به کناره می رود ، مه به کنارمی رسد

فری پنج‌شنبه 6 تیر 1387 ساعت 07:44 http://roozegarr.persianblog.ir

سلااااااااااااااااااااااااام امید خواهر
جنتلمن دسته گلمون امشب میاد(هورررررررررررررررررررررررررا)
امید دل خواهری تا همیشه

زیتون پنج‌شنبه 6 تیر 1387 ساعت 08:46 http://zatun.persianblog.ir

این ایام رابه شما عزیزتبریک میگم

فری جمعه 7 تیر 1387 ساعت 07:11 http://roozegarr.persianblog.ir

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به امید خواهر
صبح جمعه ت بخیر
تو دوباره کجایی نیستی؟
داداش مسعود خوب شد و خدا رو هزاران بار شکر برگشت(ذوق مرگ)
امید خواهری تا همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد