_

_

نوروز ۸۷

نوروزتان مبارک
        
یکی بود, یکی نبود. پـیر مردی بود به نام عمو نوروز که هـر سال روز اول
       بهار با کلاه نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی,
 شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می افتاد
             و عصا به دست می آمد به سمت دروازه شهر. 
    
بـیـرون از دروازه شهـر پـیرزنی زندگی می کرد که دلباخته عمو نوروز بود
و روز اول هـر بهار, صبح زود پا می شد, جایش را جمع می کرد و بعد از
  خانه تکانی و آب و جاروی حیاط, خودش را حسابی تر و تمیز می کرد.
   به سر و دست و پایش حنای مفصلی می گذاشت و هفت قلم, از
        خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می کرد.
 یل ترمه و تـنبان قرمز و شلیـته پـرچـین می پوشید و مشک و عنبر به
     سر و صورت و گیسش می زد و فرشش را می آورد می انداخت
       رو ایوان, جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود
    از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک
    سینی قشنگ و پاکیزه سیر, سرکه, سماق, سنجد, سیب, سبزی,
    و سمنو می چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل
                             و نبات می ریخت.

             بعد منقل را آتـش می کرد و می رفت قلیان می آورد
      می گذاشت دم دستـش. اما, سر قلیان آتـش نمی گذاشت
              و همانجا چشم به راه عمو نوروز می نشست.  
       
      چندان طول نمی کشید که پلک های پیرزن سنگین می شد و
   یواش یواش خواب به سراغش می آمد و کم کم خرناسش می رفت
   به هوا. در این بین عمو نوروز از راه می رسید و دلش نمی آمد پیرزن
          را بیدار کند. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چـید
                 رو سینه او می گذاشت و می نشست کنارش.
          از منقل یک گله آتش برمی داشت می گذاشت سر قلیان
         و چند پک به آن می زد و یک نارنج از وسط نصف می کرد؛
   یک پاره اش را با قندآب می خورد. آتـش منقل را برای اینکه زود سرد
    نشود می کرد زیر خاکستر؛ روی پـیرزن را می بوسید و پا می شد
   راه می افتاد.آفتاب یواش یواش تو ایوان پهـن می شد و پـیرزن بیدار
   می شد. اول چیزی دستگیرش نمی شد. اما یک خرده که چشمش
     را باز می کرد می دید ای داد بی داد همه چیز دست خورده.
  آتـش رفته سر قلیان. نارنج از وسط نصف شده. آتـش ها رفته اند زیر
   خاکستر, لپش هم تر است. آن وقت می فهمید که عمو نوروز آمده
                     و رفته و نخواسته او را بیدار کند. 
   پـیر زن خیلی غصه می خورد که چرا بعد از آن همه زحمتی که برای
   دیدن عمو نوروز کشیده, درست همان موقعی که باید بیدار می ماند
          خوابش برده و نتوانسته عمو نوروز را ببیند و هـر روز پیش
 این و آن درد دل می کرد که چه کند و چه نکند تا بتواند عمو نوروز را ببیند؛
   تا یک روزی کسی به او گـفت چاره ای ندارد جز یک دفعه دیگر باد بهار
       بوزد و روز اول بهار برسد و عمو نوروز باز از سر کوه راه بیفتد به
            سمت شهر و او بتواند چشم به دیدارش روشن کند. 
    پیر زن هم قبول کرد. اما هیچ کس نمی داند که سال دیگر پیرزن
     توانست عمو نوروز را ببیند یا نه. چون بعضی ها می گویند اگر
        این ها همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و از آنجا که
   دنیا هنوز به آخر نرسیده پیرزن و عمو نوروز همدیگر را ندیده اند.


 

سلامی به طراوت و طنازی بهار ۸۷ بر تمامی ایرانیان که وسعت تاریخ و آداب شان سر به فلک می زند.نوروز پارسی نمونه ای زیبا از یک رسم و آیین بشری است. براستی که پیشینیان ما چه با سلیقه بودند که سال جدید را با بهار دل انگیز آغاز می نمودند. عید باستانی نوروز که تغییر حکومت ها و دین ها و قرن ها نتوانسته است خللی بر آن وارد کند نشان از یک فلسفه الهی دارد که از قدیم تاکنون همچنان زنده است. سال ۸۶ برای حقیر سالی بسیار نیکو و خوش یمن بود.سالی پر از خاطرات زیبا از دوستان عزیزی که هر کدامشان برای من یک کتاب آموزنده و  معلمی دلسوز بودند. خواهران و برادرانی که افتخار آشنایی و دوستی با ایشان برایم فراهم شد سال ۸۶ را خاطره انگیزتزین سال عمرم بدل کرد.دوستان و یاران و عزیزان و همراهان دوست داشتنی ام با امید و توکل به خدای بزرگ و منان امیدوارم درسال جدید که نوروزش مقارن شده است با میلاد فلسفه عالم امکان حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی ( ص )، به هر چه از خدایتان خواستید دست پیدا کنید . هر روزتان نوروز - نوروزتان پیروز . هنگام تحویل سال دعای برای دوستان فراموشتان نشود. بدرود تا دورد .یا علی مرتضی

نظرات 6 + ارسال نظر
ابتهاج پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 11:12 http://www.eqtisad.co.cc

سلام آقای امید.
سال جدید هجری را برایتان پرسعادت و کامیاب میخواهم.
ممنون

مسعود پنج‌شنبه 1 فروردین 1387 ساعت 11:28 http://little-blue-of-calm.blogfa.com

سلام به داداش امید مهربون و خوش سلیقه . سال نو مبارک . به رسم ادب و وظیفه اومدم خدمت شما . مهمون نمی خوای؟
امیدوارم سال خوبی داشته باشید . سالی سرشار از شادی و موفقیت برای شما و خانواده محترمتون.

فری جمعه 2 فروردین 1387 ساعت 06:03 http://roozegarr.persianblog.ir

امید خواهر.... عیدت مبارک.
صد سال به از این سالها.
ببخش دیر سر زدم... روز اول یه کم سرم شلوغ بود
دعا می کنم بهترین روزها در انتظار خودتو زن داداش گلم باشه
خیلی خیلی دوستون دارم و سالی پر از آرامش رو برات ارزو می کنم

سعید جمعه 2 فروردین 1387 ساعت 06:47 http://saeid-hipno.persianblog.ir

برادر خوبم سال نو مبارک

کیانوش جمعه 2 فروردین 1387 ساعت 10:48 http://kianoosh_819.persianblog.ir

سلام آقا امید
اینقدر از کلمات قشنگ توی تبریک گفتنتون استفاده کرده بودین که موندم چی بنویسم که تکراری نباشه.
پس بهتره که همون جمله های کلیشه ای رو بنویسم :
امید جان سال نو شما هم مبارک باشه عزیز دل برادر
ایشالا که سال خوب و خوشی رو در پیش داشته باشین
سالی پر از موفقیت و شادکامی و بهروزی
----------------
داستان عمو نوروز و پیرزن هم خیلی قشنگ بود.

لیلی جمعه 2 فروردین 1387 ساعت 12:21 http://tarfandonokte.blogfa.com

سلام برادر امید عزیز. عیدتون مبارک.
سایه یزدان پاک
سلام عشق
سعادت روح
سلامت تن
سرمستی بهار
سکوت دعا
سرور جوانی
این است هفت سین آریایی
پیشکش شما...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد