- دیوان کمپانى، ص 62
مختصری از حیات ابا عبدالله :
نام : حسین (سومین امام که به امر خداوند تعیین شده است )
کنیه : ابو عبد اللّه
لقب : خامس آل عبا، سبط، شهید، وفى ، زکى
پدر : حضرت على بن ابى طالب (ع )
مادر: حضرت فاطمه (س )
تاریخ ولادت : شنبه سوم شعبان ، سال چهارم هجرى
مکان ولادت : مدینه
مدت عمر : 57 سال
علت شهادت : پس از روى کار آمدن یزید، امام که او را نالایق میدانست تن به ذلت بیعت و سازش با او را نداد و براى افشاى او به فرمان خدا از مدینه به مکه و سپس به طرف کوفه و کربلا حرکت کردند و همراه با یاران خود با لب تشنه توسط دشمنان اسلام شهید شدند.
قاتل : صالح بن وهب مزنى ، سنان بن انس و شمر بن ذى الجوشن ، (لعنت خدا بر آنها)
زمان شهادت : جمعه دهم محرم ، سال 61 هجرى
مکان شهادت و دفن : کربلا
چند سال از دوران کودکى را در زمان حیات پر برکت رسول خدا (ص ) سپرى نمود. او شجاعترین امت حضرت محمد (ص ) بود و شجاعت حضرت محمد (ص ) و حضرت على (ع ) در ایشان جمع بود.
خداوند در تربت ایشان شفا، و در داخل حرم امام حسین (ع ) استجابت دعا را قرار داده است . پیامبر (ص ) در حقش فرمود: احب اللّه مَن احب حسینا یعنى : خداوند دوست میدارد کسى را که حسین را دوست بدارد. پیامبر(ص ) در حق او و برادر گرامى اش امام حسن (ع ) فرمود: دو فرزند من حسن و حسین پیشوایان امت مى باشند خواه زمام امور به دست بگیرند و یا نگیرند.
پس از شهادت امام حسن (ع ) در سال 50 هجرى ، امام حسین (ع ) عهده دار امر امامت گردید. معاویه پس از بیست سال حکومت ظالمانه و قتل و کشتار شیعیان به ویژه، در سال 60 هجرى مرد و بر خلاف قرارداد صلح با امام حسن(ع)، پسرش یزید را به جاى خود قرار داد. یزید فردى فاسد و شرابخوار و مخالف با اسلام بود. او علناً مقدسات اسلامى را زیر پا مى گذاشت و آشکارا شراب مى خورد. امام حسین علیه السلام از همان آغاز کار با او به مخالفت برخاست .
یزید نامه اى به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از امام حسین (ع ) براى یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. امام (ع ) که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند. در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه هاى زیادى براى امام حسین (ع ) نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. امام حسین (ع ) نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه با مسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه بن زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و بسیار حیله گر و بى رحم بود، مردم کوفه فریب اقدامات او را خورده و پیمان شکنى کردند و مسلم را تنها گذاشتند.
در نتیجه عبیداللّه ، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به شهادت رسانید. هنگامى که در ابتدا مردم کوفه با مسلم بیعت کردند، مسلم نامه اى به امام حسین (ع ) نوشت و به ایشان اطلاع داد که به کوفه بیاید. امام حسین (ع ) با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکى کوفه بود که خبر پیمان شکنى مردم کوفه و شهادت مسلم را آوردند. عبیداللّه بن زیاد که با شهادت مسلم بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر بن یزید ریاحى را براى زیر نظر گرفتن امام حسین (ع ) و همراهانش فرستاد. و سپس عمر بن سعد را با سى هزار نفر به کربلا اعزام نمود. او به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر امام حسین (ع ) را به شهادت برساند او را حاکم رى خواهد کرد.
عمر بن سعد که به طمع حکومت رى به کربلا آمده بود از هیچ ستمى فروگذار نکرد. دستور داد امام حسین (ع ) و یارانش را محاصره کنند و آب را بر روى آنان ببندند. یاران امام حسین (ع ) که از شجاع ترین افراد بودند روز دهم محرم (عاشورا) در حالى که بیش از 72 تن نبودند یکى پس از دیگرى در دفاع از امام زمان خود یعنى امام حسین (ع ) با عزت و آزادگى به شهادت رسیدند. حر بن یزید ریاحى نیز که ستمگرى سپاه عمر سعد و حقانیت امام حسین (ع ) را مشاهده کرد به سپاه امام پیوست و به شهادت رسید.
واقعه کربلا گرچه از نظر زمان کوتاه بود و تنها یکروز از صبح تا عصر به طول انجامید اما لحظه لحظه آن درس شهامت و ایثار و فدا کارى ، ایمان و اعتقاد و اخلاص بود. واقعه کربلا دانشگاهى است که از طفل شیرخوار تا پیرمرد محاسن سفیدش به بشریت درس آزادگى مى آموزد. خون هاى مطهر امام حسین (ع ) و یارانش به اسلام حیات تازه بخشید و زمینه سرنگون شدن دودمان فاسد اموى را فراهم آورد.
امام حسین علیه السلام روز دهم محرم سال 61 هجرى ، در سن 57 سالگى در کربلا به شهادت رسید. مرقد ایشان و برادر فداکارش اباالفضل و فرزندان و یارانش در شهر کربلا در عراق قرار دارد.
السلام علیک یا قمر بنی هاشم
عباس یعنى تا شهادت یکه تازى
عباس یعنى عشق یعنى پاکبازى
عباس یعنى با شهیدان همنوازى
عباس یعنى یک نیستان تکنوازى
عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق
یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق
با عشق بودن تا جنون،
یعنى ابو الفضل خورشید در دریاى خون،
یعنى ابوالفضل جوشیدن بحر وفا،
معناى عباس لب تشنه رفتن تا خدا،
معناى عباس صد چاک رفتن تا حریم کبریائى
صد پاره گشتن در مسیر آشنائى
بى دست با شاه شهیدان،
دست دادن بى سر،
به راه عشق و ایمان سرنهادن بى چشم،
دیدن چهره رؤیائى یار
جارى شدن در دیده دریائى یار
بى لب نهادن لب به جام باده عشق
بى کام نوشیدن تمام باده عشق
این است مفهوم بلند نام عباس
در ساحل بى ساحل آرام عباس
.... بعضی از ارباب مقاتل گفتهاند که چون آن جناب تنهائی برادر خود را دید به خدمت برادر آمده عرض کرد ای برادر آیا رخصت میفرمائی که جان خود را فدای تو گردانم؟ حضرت از استماع سخن جانسوز او به گریه آمد و گریه سختی نمود، پس فرمود ای برادر تو صاحب لوای منی چون تو نمانی کس با من نماند. ابوالفضل علیه السلام عرض کرد سینهام تنگ شده و از زندگانی دنیا سیر گشته ام و اراده کرده ام که از این جماعت منافقین خونخواهی خود کنم.حضرت فرمود پس الحال که عازم سفر آخر گریده ای، پس طلب کن از برای این کودکان کمی از آب، پس حضرت عباس عَلَیْه السًَلام حرکت فرمود و در برابر صفوف لشکر ایستاد و لوای نصیحت و موعظت افراشته و هر چه توانست پند و نصیحت کرد و کلمات آن بزر گوار اصلاً در قلب آن سنگدلان اثر نکرد.
لاجرم حضرت عباس عَلَیْه السًَلام به خدمت برادر شتافت و آنچه از لشکر دید به عرض برادر رسانید.کودکان این بدانستند بنالیدند و ندای العطش العطش در آوردند، جناب عباس عَلَیْه السًَلام بی تابانه سوار بر اسب شده و نیزه بر دست گرفت و مشگی برداشت و آهنگ فرات نمود شاید که آبی به دست آورد.پس چهار هزار تن که مو کل بر شریعة فرات بودند دور آن جناب را احاطه کردند و تیرها به چلة کمان نهاده و به جناب او انداختند، جناب عباس عَلَیْه السًَلام که از پستان شجاعت شیر مکیده چون شیر شمیده بر ایشان حمله کرد و زجز خواند
حَتّی اُورای فِی الْمَصالیتِلِقا
اِنّی اَنَا الْعّباسُ اَغْدُوا بِالسَّقا
لا اَرْهَبُ الْمُوْتَ اِذشا الْمَوتُ زَقَا
نَفْسی لِنَفْس الًمُصطَفَی الطُّهرْوَقا
وَ لا اَخافُ الشَّرَ یَوْمَ الْمُلْتَقی
و از هر طرف که حمله می کرد لشکر را متفرق می ساخت تا آنکه به روایتی هشتاد تن را به خاک هلاک افکند، پس وارد شریعه شد و خود را به آب فرات رسانید چون از زحمت گیر و دار و شدت عطش جگرش تفته بود خواست آبی به لب خشک تشنة خود رساند دست فرا برد و کفی از آب برداشت تشنگی سیدالشهداء عَلَیْه السلام و اهلبیت او را یاد آورد آب را از کف بریخت:
پر کرد مشگ و پس کفی از آب برگرفت میخواست تا که نوشد از آن آب خوشگوار
شد با روان تشنه از آب روان روان چون اشک خویش ریخت ز کف آب و شد سوار
آمد به یادش از جگر تشنة حسین (ع) دل پر ز جوش و مشگ بدوش آن بزرگوار
کردند حمله جمله بر آن شبل مرتضی یک شیر در میانه گرگان بیشمار
یک تن کسی ندیده و چندین هزار تیر یک گل کسی ندیده و چندین هزار خار
مشگ را پر آب نمود و بر کتف راست افکند و از شریعه بیرون شتافت تا مگر خویش را به لشکرگاه برادر برساند و کودکان را از زحمت تشنگی برهاند. لشکر که چنین دیدند راه او را گرفتند و از هر جانب او را احاطه کردند، و آن حضرت مانند شیر غضبان بر آن منافقان حمله میکرد و راه میپیمود. ناگاه نوفل الارزق و به روایتی زیدبن ورقاء کمین کرده از پشت نخلی بیرون آمد و حکیم بن طفیل او را معین گشت و تشجیع نمود پس تیغی حواله آن جناب نمود آن شمشیر بر دست راست آن حضرت رسید و از تن جدا گردید، حضرت ابوالفضل علیه السلام جلدی کرد و مشک را بدوش چپ افکند و تیغ را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله کرد و این رجز خواند:
اِنیّ اُحامی اَبَداً عَنْدینی
نَجْلِ النَّبّی الطّاهِرِ الاَمینِ
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُمُ یَمینی
وَ عَنْ اِمامٍ صادِقِ الْیَقین
پس مقاتله کرد تا ضعف عارض آن جناب شد، دیگر باره نوفل (لعین) و به روایتی حکیم بن طفیل لعین از کمین نخله بیرون تاخت و دست چپش را از بند بینداخت، جناب عباس علیه السلام این رجز خواند:
وَ اَبْشِری بِرحْمَهِ الْجَبّارِ
قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَساری
یا نَفْسُ لاتَخْشی منَ الْکُفّارِ
مَعَ النَّبِیّ السَّیّدِ الْمُختارِ
فَاَصْلِهِمْ یا رَبّ حّر َّ النّار
و مشگ را به دندان گرفت و همت گماشت تا شاید آب را به آن لبان تشنگان برساند وناگاه تیری بر مشگ آب آمد و آب آن بریخت و تیر دیگر بر سینهاش رسید و از اسب در افتاد.
وَالْبَیْضِ الْفَواصِلِ مِنْ فَرْق اِلی قَدَم
مِنْ کُلّ مَجْدٍ یمینٌ غَیْرَ مُنْجَذِمٍ
عَمُّوهُ بِالنَّبْلِ وَالسَّمْرِ الْعَواسِل
فَخَرّض لِلاَرْضِ مَقْطُوعَ الْیَدیْنِ لَهُ
پس فریاد برداشت که ای برادر مرا دریاب، به روایت مناقب ملعونی عمودی از آهن بر فرق مبارکش زد که به بال سعادت به ریاض جنت پرواز کرد. چون جناب امام حسین علیه السلام صدای برادر شنید، خود را به او رسانید دید برادر خود را در کنار فرات با تن پاره پاره و مجروح با دستهای مقطوع بگریست و فرمود:
اَلانَ اِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتی. اکنون پشت من شکست و تدبیر و چاره من گسسته و به روایتی این اشعار انشاء فرمود:
وَ خالَفْقُمُوا دینَ النًّبِیّ مُحَمدٍ
اَما نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِیّ الْمُسَدَّدِ
اَما کانِ مِنْ خَیْرِ الْبَریَّهِ اَحْمَدِ
فَسَوْفَ تُلاقُوا حرَّ نارٍ تُوَقَّدُ
تَعَدَّیْتُمُ یاشَرَّ قَوْمٍ بِبَغْیکُمْ
اَما کانِ خَیْرُ الرُّسْلِ وَصّاکُمُ بنا
اَما کانَتِ الزَّهْرآءُ اُمّیَ دُونَکُمْ
لَعِنْتُم وَاُخْزیتُمْ بِماقَدْ جَنَیْتُمُ
در حدیثی از حضرت سید سجاد علیه السلام مرویست که فرمودند خدا رحمت کند عمویم عباس را که برادر را بر خود ایثار کرد و جان شریفش را فدای او نمود تا آنکه در یاری او دو دستش را قطع کردند و حق تعالی در عوض دو دست او دو با ل به او عنایت فرمود که با آن دو بال با فرشتگان در بهشت پرواز میکند و از برای عباس علیه السلام در نزد خدا منزلتی است در روز قیامت که مغبوظ جمیع شهداء است و جمیع شهداء را آرزوی مقام اوست.
نقل شده که حضرت عباس علیه السلام در وقت شهادت سی و چهار ساله بود و آنکه ام البنین مادر جناب عباس علیه السلام در ماتم او و برادران اعیانی او بیرون مدینه در بقیع میشد و در ماتم ایشان چنان ندبه و گریه میکرد که هر که از آنجا میگذشت گریان میگشت، گریستن دوستان عجیبی نیست مروان بن الحکم که بزرگتر دشمنی بود خاندان نبوت را چون ام البنین عبور میکرد از اثر گریه او گریه میکرد.
منبع: سایت امام حسین(ع)
نبرد حضرت ابوالفضل(ع) - اثر احمد خلیلی
نگاهی دیگر به زندگی شاه وفا عباس (ع)
السلام علیک یا حضرت علی اکبر
سلام داداشی خوبی؟
خیلی خوشحالم کردی با اومدنت.
ایام سوگواری سید الشهدا حضرت امام حسین(ع) ویارانش را به تو داداش گلم و خانواده محترمت تسلیت عر ض میکنم.
مراقب خودت باش داداش گلم.
سلام داداش کم پیدا . آخه عزیزم نمی گی نگرانت میشیم (زررررررررررررررررررررررررررررررررررررر)
ولی خوشحالم که برگشتی عزیزم . پستت هم خیلی خوب و کامل بود . این ایام رو بهت تسلیت می گم.
سلام امید جان . با یه پست جدید منتظرتم . شب خوش
دالی
امید جان سلام . با یه پست جدید منتظر تشریف فرماییت هستم . دیر نکنی ها .
سلام
تو هم مثل باقی ستادیا رفته بودی غیبت صغری؟
ایام شهادت امام حسین (ع) تسلیت باد
سلام امید جان . واسه پست قبلی که افتخار ندادی ولی من بازم آپ کردم .
سلام دوست مهربونم . خوبی؟
من آپ کردم و منتظرتم . حتما بیا خوشحالم میکنی.[لبخند][گل][گل]
سلام داداش امیدم
خوبی ؟
عزاداری هاتون مقبول
چه خبر؟
خوش می گذره ؟
چرا شما کتاب مامی جانو تبلیغ نکردید ؟ ها ها ها
داداش امید سلام . شما که پاک ما رو شرمنده کردی . میگم اون القابی که دادی اصلا به گروه خون من یکی نمی خوره . باور کن .
با یه پست جدید منتظر داداش گلم هستم
سلام بر ستاره ’سهیل ستاد
کم پیدایی .نکنه از ما رنجیده خاطری.
آپیدم یه سر بزنی ضرر نمیکنی .
عرض ادب و احترام خدمت داداش امید گل . ارادت داریم خیلی زیاد .
*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ
__________(¯´v´¯)(¯´v´¯)_________________
_____________(¯´v´¯)________________
(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´) ღ♥ღ
«`'•.¸.¤ آپم عزیز ¤.¸.•'´»ღ♥ღ
(¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)ღ♥ღ
*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ♥*•.ღ☆ஜ
__________(¯´v´¯)(¯´v´¯)_________________
_____________(¯´v´¯)________________
(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´) ღ♥ღ
«`'•.¸.¤ آپم عزیز ¤.¸.•'´»ღ♥ღ
(¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)ღ♥ღ
داداش امید سلام . خوبی ؟ باز رفتی تو فاز غیبت ؟
داداشی با یه پست جدید منتظرتم . اگه افتخار بدی خیلی خیلی خوشحال میشم .