_

_

در سوگ شفیع الشافعین

در سوگ شفیع الشافعین ...


خواب دیدم مرده ام

 خواب دیدم خسته وافسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

ترس بود و وحشت تنها شدن
پیش درگاه خدا رسوا شدن
هر که آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت
ناله میکردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم در پی یک جرعه آب
آمدند نزدم از راه دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست ؟
آن یکی فریاد زد رب تو کیست ؟
ای گنه کار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
گفتنم عمرخودت کردی تباه
نامه اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم
نک تو را سوی جهنم می بریم
نا امید از هر کجا و دل فگار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
ازجنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان
صورتش خورشید بود غرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش
لب که نه سر چشمه آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
بر سرش دستمال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کی به زیبایی او گل می رسید ؟
پیش او یوسف خجالت می کشید
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت حق ، آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خودرا فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتم این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه ؟
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت: " آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را "
این که اینجا اینچنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
این که می بینید در شور است وشین

ذکر لالا ئیش بوده یا حسین
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس خود را در دل من قاب کرد
بار ها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
این که در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه میدهد
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خود را شکست
پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه می شد صورتش بهرم کبود
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
تاکه دنیا بوده ، از من دم زده
او غذای روضه ام را ، هم زده
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
در قیامت عطر و بویش میدهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالا تر به روز سرنوشت
میشود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است
نامه اعمال او در دست من است