_

_

روز تولد تو ( پیشکش به عجیب ترین فرشته خدا)

اگه برای دنیا یه دونه ایه، برای ما یه دنیایی

 

فرشیده عزیز تولدت مبارک

 

کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیم که خود گنجینه ی زیبایی های عالمی؟ ای شیرینی لطیف ترین سرود طبیعت، چگونه خدا را برای چنین بخشش رنگینی شکر گوییم؟ ای ظرافت تپش قلب چکاوک، تو را بر رفیع ترین قله ی احساسمان قرار داده و با تمام وجود فریاد بر می آوریم که روشن ترین فرداها تقدیم تو باد.

 

 

 

 

گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند در بهترین روز تاریخ زیباترین هدیه اش را به ما داد. کودکی که اکنون تنها استاد شهیر و فرهیخته ی ستاد ماست. آری فرهیخته فرشیده را میگوئیم که از نوادر روزگار است و ما به همین مناسبت شعری بهر ایشان سروده ایم بس وزین:

یه توپ دارم قلقلیه

همیشه کثیف و گلیه

میندازم هوا زمین می ره

یه راس تو زیر زمین می ره

من این توپو نداشتم

از بس که داد کشیدم

تو سر خودم کوبیدم

شیطون ازم ترسیده

این توپو برام خریده

"این شعر به همراه گلی ترین توپ دنیا تقدیم تو باد"

 


 

 

 

روز تولد تو

 

ستاره ها آبی میشن

 

پرنده ها شعر می خونن

 

با گلا هم بازی می شن

 

روز تولد تو

 

زمین پراز شادی می شه

 

ستاره ها نور می پاشن

 

رودخونه مهتابی می شه

 

روزتولد تو

 

میام کنارت می شینم

 

از گلشن پاک چشات

 

سبد سبد گل می چینم

 

روز تولد تو

 

پرنده ها جون می گیرن

 

از قفس آزاد می شن و

 

با نگات آروم می گیرن

 

روزتولد تو

 

درختچه ها گل می کنن

 

واسه گذشتن از چشات

 

برگاشونو پل می کنن

 

روز تولد تو

 

خیابونا خاکی می شن

 

چشات رو آینه ی دلم

 

می مونن‌ حکاکی می شن

 

روز تولد تو

 

پرستوها میان خونه

 

تودنیا هیچکی مثل من

 

قدر تورو نمی دونه

 

روزتولد تو

 

فرشته ها بال می گیرن

 

اگه نمونی پیششون

 

از دوریه تو می میرن

 

روز تولد تو

 

نسیم عاشقونه هاست

 

تو نیستی و بدون تو

 

دلم پراز بهونه هاست

 

روز تولد تو

 

پراز عشق و حرارت

 

می خوام بگم گل من:          

 

 تولدت مبارک

         


 

شعر نو .::. نیلوفر حسینی خواه .::. خواب نقره ای .::. روز تولد تو


      روز تولد تو
      روزی که، تو اومدی روی زمین
      یه فرشته کم شد از آسمونا
      مثل گل شکفتی بین آدما
      گل سر سبد بودی بین اونا

      همیشه هر جا که بودی تک بودی
      دل تو مثل اونا خاکی نبود
      خیلی ها حسودیشون می شد بهت
      آخه هیچ دلی به اون پاکی نبود

      دوباره روز تولدت رسید
      روزی که غصه سراغم نمیاد
      روزی که دستای تنهایی من
      بیشتر از همیشه دستاتو می خواد

      تا که این دنیا به آخر برسه
      تو هنوز همون گلی برای من
      بین این آدمکهای شب زده
      یکی یک دونه شدی برای من

      تو وجودت واسه من یه معجزه است
      مثل تو هیچ کجا پیدا نمیشه
      روز میلاد قشنگت می مونه
      توی تقویم دلم تا همیشه

 


 

 

 

روزگاری نه چندان قدیم در روزی که نه چندان با بقیه ایام هستی فرق داشت در جایی نه چندان عجیب از این دنیای خاکی دخترکی ناز و فسقلی پا به این دنیای خاکی گذاشت.پدر و مادرش در بدو تولدش در بهت و حیرتی خفن فرو رفتند نگو و نپرس.خواهرش که فری گله نام داشت انگشت تعجب به دهان همی داشت و در دل به خویش می گفت  این دیگه کیه بابا.در آن بالا بالا بالا بالا ها...یه کم از آسمون هفتم بالاتر یه جا توکائنات هستی یه خدایی بود یکی یه دونه قد همه ستاره ها فرشته داشت یه عالمه.فرشته ها که از داستان ابلیس با خبر بودند طفلکی ها دیگه جرات حرف و نظر و انتقاد نداشتند ولی اون شب که این بلا بر سر فری بلا و مامانش اینا نازل شد رفت تو بارگاه خدا پیش حضرت حق .ذات اقدس الهی یه نیگاه به فرشته هه کرد یه نیگاه به اون پایین پایین پایینا (یه جا تو زمین همون گوشه موشه ها پیش فری اینا همون جا که یه نق نقو رو قنداق کرده بودند) بعدش با هیبت و جمال وجبروتش رو کرد به فرشته هه فرمودند: خویش دانم که چه در سر داری و دانم که چه مخلوق خلق کرده ام لکن از دستم در رفت.دوش که با حضرات عالم و آدمیان و فرشتگان جلوس فرموده بودیم سخن از فلسفه هستی و عالم و مخلوقات پیش آمد.ما نیز چونان همیشه از اشرف مخلوقاتمان دفاع نمودیم و حظ عظمی بردیم از اینهمه مخلوق که آفریدیم.در همین حین که در خوشی خود بودیم من باب خلقت آدم ،حضرت جبرئیل (علی الله مقامه) نامه ای بدستمان داد جهت امضای خلقتی دیگر از نوع بشر.فرمودیم از کدامین تیره و قبیله است؟ فرمودند یا حضرت الله این دختری است از تیره پارسیان مسلمان .و از فوقانی ها... ما نیز چون خاطره خوش خلقت فریبا در ذهن مان بود پای نامه خلقتش امضا نمودیم لکن امروز در جام جم خویش نگاهی انداختیم تا آینده عالم و عالمیان را ببینیم و فی الحال در این فکریم که با این فرشته کوچولو چه کنیم .خانواده اش می گویند خدا به دادمان برسد.ما چه گوییم ......فرشته هه هم رو کرد به خداوند عالم و گفت : مگر حضرت حق به دادمان برسدما که نمی دانیم با این زلزله چه کنیم.


فرشیده عزیز تولدت مبارک

 


 

فرشیده از نگاه دوربین :

 

 

 فرشیده وقتی خیلی نی نی بود اینجوری می خوابید ناز و  آروم.البته وقتی بیدار می شد .....

 

 

 

... اما وقتی بیدار می شد وا واه واه خونه و زندگی همه رو رو سرشون خراب می کردوتصویر بالا در یک سال و دو ماه و سه روزگی این بلابشر گرفته شده است .

 

 

 

 

 تصویر فوق متعلق به ۵ سالگی فرشیده است وقتی بابا و مامانش اینا رفته بودند اندونزی برای ددر این بلا رو سر بچه های اونجا دراورد.

 

 

فرشیده از همون بچگی به تمیزی و پاکیزگی خیلی علاقه داشت هر جا می رفت دوست داشت خودش رو تمیز کنه.تصویر مال همون موقع است.

 

 

فرشیده از بدو تولد علاقه خاصی به مطالعه از کتاب قصه بگیر تا مجله و روزنامه.اون حتی تو .... دست از مطالعه بر نمی داشت.البته این تو خانواده فوقانی ها ارثیه...

 

 

 

فرشیده اصولا علاقه خاصی به تجربه اندوزی داشت.تو هر سوراخ سومبه ای سر می زد.بابا و مامانش از دستش کلافه شده بودند.یه روز اونو تو کانال کولر پیدا می کردند یه روز تو کمد لباسها یه روزم توی ماشین لباسشویی.خداییش بزرگ کردن چنین بچه ای صبر ایوب می خواسته.البته بعضی وقتها هم کارهایی ازش سرمی زنه که با هیچ عقل سالمی جور در نمی آد.نمونه اش طرفداریش از تیم لمپن های سلطان (استیل آذین) بود.ولی خوشبختانه سرش به سنگ خورد و الان جز طرفداران دوآتیشه استقلال شده.خدا رو شکر که یه بار حرف آبجی فری رو گوش کرد.

 


و هم اکنون دخترکوچولوی بلای دیروز ، امروز به خانم با کمالات و جمال و جبروتی  تبدیل شده و صف طولانی خواستگاران در انتظاراویند.براستی کسی پیدا می شود با چنین فرشته ای عمری را سر کند.خداوند به چنین پسری صبر جزیل عنایت کند.


  درج نظر خصوصی