_

_

روزگار کودکی

از روزگاران قدیم
منده فقط در یاد من
مادر بزرگ مهربون
عطر وجودش یاسمن

---------------------------------
کنج اتاق کوچکش
یک آسمون زیبایی داشت
برای هر کدوم ما
گوشه قلبش جایی داشت
---------------------------------
با قصه های رنگارنگ
دنیای ما می شد قشنگ
هنوز تو گوش جون من
اون قصه ها می زنه زنگ
---------------------------------

 


قصه گیس گلابتون
قصه شاه پریون
مادر بزرگ قصه می گفت
از آدمای مهربون
---------------------------------
بزرگ شدیم و ندیدیم
اون روزگار سادگی
اون مهربونیا کجاست
اون عشقا و دلدادگی
---------------------------------
دلم می خواد سر بذارم
رو دامن مادر بزرگ
بازم برام قصه بگه
حکایت بره و گرگ
---------------------------------
اما به پایون رسیده
دنیای شاد بچگی
چقدر دلم تنگه واسه
همون روزای کودکی

بهناز بزرگی

نظرات 16 + ارسال نظر
فرشیده شنبه 31 فروردین 1387 ساعت 08:31 http://www.farfogh.persianblog.ir

دلم برای شما استقلالیها میسوزه

مسعود شنبه 31 فروردین 1387 ساعت 21:26 http://little-blue-of-calm.blogfa.com

سلام داداش امید . ما افتخار هم می کنیم بیایم وب شما . خیلی خیلی خوشگل بود هم شعر هم عکسش . آی گفتی داداشی . منم دلم لک زده واسه اون روزا . یادش به خیر . دستت درد نکنه داداش خیلی عالی بود . در ضمن داداش ایمیلی به من نرسیده.

پیمان یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 ساعت 08:58 http://tmesletanhaee.blogfa.com

سلام داش امید . راستش از من گذشته که بخواهم آرزوی بچه شدن به سرم بزنه . ولی مطلبت و عکسات خاطرا شیرین کودکیم رو با اون دلخوشی ها و بازی های کودکانه و آشتی ها و قهر ها و .... همه و همه رو برام زنده کرد . برات آرزوی خوشی و پیروزی دارم .بازم پیشم بیا
یا علی

فری یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 ساعت 09:26 http://roozegarr.persianblog.ir

نیم ساعت پیش مطلبتو خوندم
ولی نتونستم کامنت بگذارم
از بس گریه کردم... خفه خون گرفتم( می دونم خفقان درسته)
بد داغ دلمو تازه کردی... یه مامان بزرگ داشتم به خوبی تموم خوبیهای دنیا... اسم آیسا رو از روی اون گذاشتم( آسیه) وقتی رفت... همه چیزای خوب و شیرین دنیای بچگی منو با خودش برد... دستای مهربونش که این آخری ها از کار افتاده بود... نگاه شیرین و زلالش... قصه ی خاله سوسکه که میخواست زن آقا موشه بشه چون وقتی دعواشون میشد با دم نرم و نازکش کتک میزد... قصه ی ماهی خانوم که زنه آقا غوله شد... همه و همه با رفتن مامانی من... رفتن
بعد از رفتنش فری خیلی تنها شدو تو امروز همه ی اینها رو به یادش آوردی... مرسی... حتما این ۵ شنبه میرم بهشت زهرا پیشش
ببخش اگه ناراحتت کردم
امید خواهری تا همیشه

کیانوش یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 ساعت 11:36 http://kianoosh_819.persianblog.ir

ماه ماه ماه بود
-------------
اما به پایون رسیده
دنیاس شاد بچگی
چقدر دلم تنگه واسه
همون روزای کودکی
-----------------------------------------
دوست عزیزم امید جان
خیلی خیلی شعر قشنگی بود و دلم نمیاد که بخوام ازش غلط غلوط در بیارم اما بخاطر اینکه دوست ندارم شعری که نوشتی و به این زیبایی ما رو به دوران کودکی برد دارای غلط املایی باشه که مطمئناْ بخاطر اشتباه تایپیست بوجود اومده .
توی قسمتی که منم کپیش کردم فکر کنم باید نوشته میشد دنیای شاد بچگی نه دنیاس ......
-----------------------------------------
بنظرت ماها هم میتونیم همون دوران رو برای بچه هامون بوجود بیاریم؟؟؟
توی این دورانی که همه بچه ها از موقعی که متولد میشن میشینن پای کامپیوتر و کمتر هم به حرفای بزرگتراشون گوش میکنن فکر میکنی ما هم بتونیم برای بچه هامون قصه بگیم؟؟
اصلاْ وقتش رو دارن که بیاین بشینن پیشمون تا براشون قصه بگیم؟؟ خیلی دلم تنگه برای اون روزا
مادر بزرگ من هم همیشه برامون قصه میگفت
موقع پاک کردن مشگل گشا که دیگه نگو ، یه قصه ای میگفت که من عاشقش بودم
اما حالا چی ؟؟ فقط باید هر چند وقت یه بار برم سر مزارش و بگم خدا بیامرزدشو خوندن یه سوره حمد و .....
------------------------
چرا وبللاگت رو یه جایی درست نمیکنی که کامنتدونیش از این اشکله ها داشته باشه؟؟؟ الان خیلی دوست داشتم که اشکله گریه بذارم اینجا تا...............
----------------------------
بیخیال بابا اصلاْ ببخشید که ناراحتت کردم.

فری یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 ساعت 17:13 http://roozegarr.persianblog.ir

فری آپه... میای؟

مسعود دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 01:56 http://little-blue-of-calm.blogfa.com

سلام داداشی. من آپم . منتظر تشریف فرماییتون هستم.[گل]

فری دوشنبه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 09:42 http://roozegarr.persianblog.ir

خواهریت آپ کرده نمیای؟
به امید اومدن تو نشسته... امید خواهر.

فری سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 09:26 http://roozegarr.persianblog.ir

تا کی باید نق بزنم و گریه کنم تا تو یه سر بزنی... تحفه شدی اساسی

فری سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1387 ساعت 09:26

این عصبانیت از نوع خواهرانه بودا

فرشیده چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 ساعت 08:25 http://www.farfogh.persianblog.ir

سلام خوشحالی ؟ بهتون حق میدم همیشه برد بعد از ۶۰۰بار باخت میچسبه

پیمان چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 ساعت 15:25 http://tmesletanhaee.blogfa.com

سلا م دوست عزیزم . نوشته هات همیشه زیباست . ممنونم که بهم سر میزنی . قسمت دهم داستانم رو آپ کردم . خوشحالم میشم بخونی و نظر بدی . راستی لینکت کردم
یا علی

آمی تیس چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 ساعت 22:50

سلام وبلاگتون قشنگه. اما لطف کنید این اخبار آبکی که معلومه منابعش از کجا هستند رو بردارید. خیلی مسخره است که کسی فکر کنه دولت آمریکا به روزنامه های عراق رشوه می ده. یا اینکه اسرائیل صلح ستیر است یا اینکه متکی به اندازه یه ... چیزی سرش نمی شه بخواد اظهار نظری در حیطه بین المللی داشته باشه.
اما وبلاگتون قشنگه. دنبال آدرس من نگردید با عرض معذرت من مثل شما با سواد نیستم که وبلاگ داشته باشم. اما کامنتهایی که براتون می ذارن رو از این به بعد نگاه خواهم کرد. این اولین بار بود که به وبلاگتون می آمدم. تندی من رو ببخشید. غرضی در کار نبود.

آمی تیس چهارشنبه 4 اردیبهشت 1387 ساعت 22:53

حدسم درسته فیلتر می کنی؟ نه؟ موفق باشید.

فری پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 06:55 http://roozegarr.persianblog.ir

یه سلام بهاری از یه صبح کاملا بهاری به امید خواهر

آمی تیس پنج‌شنبه 5 اردیبهشت 1387 ساعت 09:17

سلام. داستان قورباغه بیچاره رو خوندم. دلم خیلی براش سوخت. اینو جدی می گم . خیلی قشنگ بود. راستش خیلی از ماها شبیه اون قورباغه بیچاره هستیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد